سرکشیدن جام زهر از طرف حضرت امام
دلیل دیگری هم داشت. عدهای در این تفکر بودند که چطور میشود حضرت امام را
از مواضعش عقبگرد داد. لذا بر آن شدند تا کاری کنند که نقاط برتری که در
دست ماست از دسترس نیروهای رزمنده ما بیرون شود...
مولّف کتاب «راز قطعنامه» در جلسه هفتگی انصار حزبالله با اشاره به خلافگوییهای هاشمی رفسنجانی:
تحریف حقایق دفاع مقدس به نام اعتدال
رازگشایی از دادن جام زهر به امام(ره)
پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۰۷
سرکشیدن جام زهر از طرف حضرت امام
دلیل دیگری هم داشت. عدهای در این تفکر بودند که چطور میشود حضرت امام را
از مواضعش عقبگرد داد. لذا بر آن شدند تا کاری کنند که نقاط برتری که در
دست ماست از دسترس نیروهای رزمنده ما بیرون شود...
پایگاه خبری انصارحزب الله- کامران غضنفری محقق وپزوهشگر ونویسنده کتاب
«راز قطعنامه» جلد ۴۸ از مجموعه نیمه پنهان -که یکی از چالش برانگیزترین
کتابهایی است که از سوی دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان در اختیار
تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان قرار گرفته است - درجلسه هفتگی انصار حزب
الله با موضوع «تحریف دربینات انقلاب به بهانه نفی افراطی گری» به ایراد
سخنرانی پرداخت. کامران غضنفری تلاش کرده است تا پاسخ سؤالاتی درباره
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را از راه رجوع به مستندات و واقعیتهای آشکار و پنهان
به دست آورده و با جمع آوری اظهارنظرهای مسئولان و فرماندهان جنگ، قدمی در
جهت کشف حقایق تاریخی بردارد که متن صحبتهای او بدین شرح می باشد.
اعتدال و افراطیگری از منظر آقای رفسنجانی
اخیراً
در سایت جناب آقای هاشمی به مطلبی برخوردم که عنوان آن اعتدال و افراطی
گری بود. ایشان موضوعاتی را مطرح کرده بودند و حالا به یکی دو جمله از آنها
اشاره می کنم. ایشان گفته بودند که مهمترین شاخص اعتدال در حضرت امام(ره)
توجه خاص ایشان به نگاه کارشناسی بود.
در خاطرم جملهای تاریخی از
ایشان هست که نظر کارشناسی مجمع را حتی اگر خلاف نظر خودم هم باشد،
میپذیرم. از اعتدال امام درسهای بزرگی در تاریخ ثبت شده؛ از دهها فتوای
نوآورانه وفقهی نظیر فتوای شطرنج و موسیقی تا آن حرکت بیبدیل سیاسی در
قبول قطعنامه ۵۹۸ که هم منجر به تأمین مصلحت مردم و پیشرفت ایران اسلامی
گردید و هم سقوط و زوال صدام.
بعد در جایی دیگر اشاره میکنند که
در واقعگرایی اسلامی نه اسلام فراموش میشود و نه آرمانها. در مسیر
واقعگرایی اسلامی آرمانهای ما هم اسلامیتر میشوند و هم واقعبینانهتر.
شما فقط کافی است در مقطع تاریخی قبول قطعنامه ۵۹۸ نتایج واقعگرایی
اسلامی و اعتدال در تصمیمگیری حضرت امام را بررسی کنید و در نقطه مقابل آن
تصور کنید که اگر قرار بود تصمیمات نظام بر مبنای آرمانگرایی افراطی اتخاذ
میشد، چه سرنوشتی در انتظار ایران اسلامی بود. معلوم است که آرمانگرایی
محض و خالی از واقعگرایی ممکن بود چه بلایی به سر کشور بیاورد.
ایشان با این حساب اشخاص را به دو دسته تقسیمبندی کردهاند که یک طیف
معتقد به واقعگرایی اسلامی هستند که طبعاً ایشان خودشان را هم جزو این
طیف میدانند و نقطه مقابل را طرفدار آرمانگرایی افراطی میدانند.
ما یادمان هست در دوران هشت سال دفاع مقدس بودند بعضی آقایانی که خودشان
را عقلای قوم به حساب میآوردند و افراد معتدل فرض میکردند و در مقابل،
عدهای دیگر را دارای گرایشهای افراطی و آرمانگرایان افراطی تلقی
میکردند. حالا اینجا میخواهیم چند تا از این شعارهای آرمانگرایانه افراطی
را بیان کنیم تا بعد ببینیم این جملات افراطی از ناحیه چه فرد یا افرادی
بیان شده است.
سخنان آرمانگرایانه به ظاهر افراطی
۲۱/۳/۶۲
- اگر بعضی از منحرفین و منافقین بین مردم بیفتند و بگویند که جنگ را تمام
کنید شما هم قبول کنید بدانید که اسلام در خطر کفر است. اگر چنانچه امروز
ما یک کلمه عقبنشینی کنیم، اگر ملت ما یک قدم سستی به خودش راه بدهد و
عقبنشینی کند، نوامیس، اموالش، جانهای جوانهایش، همهاش به باد خواهد
رفت.
۱۰/۴/۶۳ - آنهایی که به ما میگویند سازش کنید، آنها یا جاهل
هستند یا مزدور. سازش با ظالم یعنی که دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این
خلاف رأی تمام انبیاء است. ۱۸/۱۲/۶۳ - اینان ندیدند که مادران و پدران
شجاع ایران، فرزندان و نور چشمان خود را از زیر خروارها خاک بیرون میکشند و
فریاد جنگ جنگ تا پیروزی سر میدهند و از دستاندرکاران مقابله به مثل و
از سلحشوران جبههها ادامه جنگ را طلب میکنند؟! درود خدا بر این ملت شجاع و
مؤمن که جان میدهد و تن به سازش و تسلیم نمیدهد.
۱۶/۵/۶۵ - سازش و
صلح تحمیلی بدتر از جنگ چه معنا دارد؟ کیست که نداند صلح با این حزب به
رسمیت شناختن حزب بعث است که با قتل و جنایت بر یک کشور اسلامی حکومت
میکند و کیست که نداند این امر از بزرگترین گناهان است و از واضحترین
خیانتها به مسلمین است.
۲/۶/۶۵ - قصه امام حسن(ع) و قضیه صلح آن هم
صلح تحمیلی بود برای اینکه امام حسن دوستان خودش یعنی آن اشخاص خائنی که
دور او جمع شده بودند، او را جوری کردند که نتوانست خلافش را بکند، صلح
کرد، صلح تحمیلی بود، این صلحی هم که میخواهند به ما بگویند این است.
۸/۳/۶۶
- اینهایی که میگویند باید سازش کرد، اینها میفهمند که اگر ما سازش
کنیم، له میشویم؟ اینها راضیاند به اینکه سازش بشود؟! امروز وقت این نیست
که یک دستهای ما را نصیحت کنند که شما باید صلح کنید. این مال ضعفا است.
این اشخاص ضعیفی که همیشه در دام آمریکا بودهاند یا امثال اینها از این
مسائل میگویند.
۶/۵/۶۶ - من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام میکنم
که اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند ما در مقابل همه دنیای
آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست. امروز بدون
شک سرنوشت همه امتها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است
و جمهوری اسلامی ایران در مرحلهای است که پیروزی آن به حساب همه مسلمانان
و خدای نخواسته شکست آن به ناکامی و شکست و تحقیر همه مؤمنان میانجامد و
رها کردن یک ملت و یک کشور و یک مکتب بزرگ در نیمه راه پیروزی، جنایت به
آرمان بشریت و رسول خداست. لذا تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو
نخواهد نشست و انشاءالله تا رسیدن به این هدف فاصله چندانی نمانده است.
۱۱/۱/۶۷
- امروز روز مقاومت است چنان بر صدام و آمریکا و استکبار غرب سیلی زنید که
برق آن چشمان استکبار شرقی را کور کند. امروز روز درنگ نیست، امروز روز
صیقل انسانیت انسانهاست، روز جنگ و روز احقاق حق است و حق را باید گرفت و
انتظار آنکه جهانخواران ما را یاری کنند، بیحاصل است.
۷/۳/۶۷ -
رزمندگان عزیز و دلاور ما اعم از ارتش و سپاه و بسیج با تکیه بر ایمان و
سلاح و امید به نصرت حق و با حمایت بیشائبه مردم به نبرد و دفاع مقدس خود
ادامه دهند و عزمها را جزم کنند و بر دشمن زبون بتازند که سرنوشت جنگ در
جبهه رقم میخورد نه در میدان مذاکرهها.
۱۳/۴/۶۷ - همه باید برای
جنگ تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به
هر شکلی خیانت به اسلام است. غفلت از مسائل جنگ خیانت به رسول الله(ص) است.
با این تفاسیر، جناب آقای هاشمی رفسنجانی، فکر میکنید این شعارهای به زعم
شما آرمانگرایانه افراطی را چه کسانی سر میدادند. گوینده این جملات کسی
جز روحالله الموسوی الخمینی رضوانالله تعالی علیه نیست.
سوالی
که مطرح میشود این است که چه شد امام خمینی(ره) که با چنین دیدگاهی از اول
جنگ تا پایان جنگ این مسیر را مستقیم جلو میرود بدون اینکه ذرهای از این
مسیر منحرف شود، درست ۱۰ روز بعد از ۱۳تیرماه ۶۷ یعنی ۲۳ تیرماه پذیرش
قطعنامه به ایشان تحمیل میشود و دقیقاً اوضاع ۱۸۰ درجه تغییر میکند؟!
دلایل تغییر نظر حضرت امام در جریان قطعنامه ۵۹۸
چه
پیش آمد در حالی که ۱۰ روز قبل از آن امام(ره) مردم را جهت حضور در جبهه و
مقابله با آمریکا و اذناب آمریکا دعوت میکنند و میفرمایند غفلت از مسائل
جنگ خیانت به رسول الله(ص) است و خائن به رسول الله جایگاهش در درک جهنم
خواهد بود، چگونه میتوان قبول کرد؟ در جلسه ۲۳ تیرماه ۶۷ چه اتفاقی
میافتد؟ آقای هاشمی چند تن از مسئولین دیگر را با خودش همراه میکند و به
نزد امام میروند. قبل از این جلسه هم آقای هاشمی به کرّات سراغ امام
خمینی(ره) رفته بود و با اصرار هر چه تمامتر از ایشان خواسته بود که آتش
بس را بپذیرند و صلح انجام شود ولی حضرت امام خمینی(ره) سرسختانه مقاومت
کرده و پاسخ رد میدادند.
یکی دو مورد آن را آقای محسن رضایی تعریف
میکنند. البته تمام مطلب که این جا مطرح میشود، همگی آشکار است و هیچ یک
جزء مطالب محرمانه محسوب نمیشود و چه در سایتها، چه در کتابها و چه در
مجلات منتشر شده است.
روابط محسن رضایی با هاشمی رفسنجانی همیشه
صمیمانه و گرم بوده است. شاید به جرئت بتوان گفت که در حدود سه دهه است که
آقای رضایی در زمین جناب آقای هاشمی رفسنجانی بازی میکند. همچنان که در
انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و در انتخابات سال ۹۲ در هر دو در زمین هاشمی
بازی میکرد و البته آقای هاشمی هم از خجالت ایشان درآمده بود.
محسن رضایی نقل میکند که در یکی از جلسات که آقای هاشمی به امام اصرار
میکند باید بپذیرید و ما مجبوریم قطعنامه را امضاء کنیم، امام ناراحت
میشوند و پاسخ منفی میدهند. در جلسه دیگری آقای هاشمی، منتظری و دیگران
را همراه خود کرده بود و نزد امام آمده بود تا اینکه شروع میکنند راجع به
بدی اوضاع مملکت صحبت کنند، امام بلند میشوند و جلسه را ترک میکنند و به
حرفهای آنها اعتنایی نمیکنند.
جلسه ۲۳ تیر و گزارشهای آن
در جلسه ۲۳ تیر که آخرین جلسهای بوده که نهایت فشار را آقای هاشمی
رفسنجانی بر حضرت امام وارد میکنند و ایشان را وادار به پذیرش قطعنامه
میکنند. پنج، شش گزارش را جلوی حضرت امام میگذارند. یک گزارش از فرماندهی
وقت سپاه، یک گزارش از فرماندهی ارتش، گزارشی از نخست وزیر وقت راجع به
اوضاع اقتصادی و گزارشی از وزیر اقتصاد و گزارشی از رئیس برنامه و بودجه
آقای روغنی زنجانی که در گزارش خود بیان کرده بودند که کفگیرمان به ته دیگ
خورده است و دیگر اصلاً پول نداریم و گزارشی هم آقای سیدمحمد خاتمی - که
آن زمان مسئول تبلیغات ستاد کل بود - آورده بود مبنی بر اینکه مردم دیگر به
جبههها نمیروند و از جبههها استقبال نمیشود و یک گزارش مفصل هم خود
آقای هاشمی تهیه کرده و ارائه میکنند - به این در یادداشتهای خود ایشان
هم اشارهای نمیشود!
حالا با این گزارشها که همگی دستانشان را به
نشانه تسلیم بالا برده بودند حضرت امام با اتکا به چه کسی میخواستند
مقاومت را ادامه دهند؟! تمام اینهایی که به آنها اعتماد کرده و تا آن موقع
به آنها تکیه کرده بودند، همگی دستانشان را بالا برده بودند. این جاست که
میفرمایند من این جام زهر را سر میکشم. و در جایی دیگر میفرمایند: قبول
این مسئله برای من از زهر کشندهتر است.
حالات حضرت امام پس از پذیرش قطعنامه
بعد آقای هاشمی در چند مصاحبهای که سالهای اخیر داشتهاند، میگویند
امام از پذیرش قطعنامه خیلی خوشحال بود و به من گفتند این از الطاف الهی
بود که من قطعنامه را پذیرفتم.
آیا به واقع چنین بود؟! ایشان تا دو
روز بعد از پذیرش قطعنامه هیچ چیزی نتوانستند بخورند! از قول حاج عیسی
مستخدم امام نقل میکنند بعد از دو روز یک استکان چای که برای امام
میآورد، حضرت امام او را بغل میکنند و یک ساعت تمام گریه میکنند.
نقل میکنند همان روز اول این قدر امام افسرده و ناراحت شده بودند که توان
اینکه از جایشان بلند شوند و به رختخواب بروند، نداشتهاند!
آیا
با این وضعیت امام خوشحال بود؟! مرحوم توسلی، از اعضای دفتر حضرت امام، نقل
میکند که بعد از اینکه امام قطعنامه را پذیرفت دیگر تا آخر عمر ایشان من
یک لبخند بر لبهای امام ندیدم.
امام بعد از پذیرش قطعنامه تا روز
رحلت دیگر با هیچ گروه و شخصی که برای دیدار میرفتند صحبت نکردند. و همه
صحبتهایشان را قطع کردند. شما در صحیفه امام جستجو کنید از روز قبول
قطعنامه تا زمان رحلت حتی یک سخنرانی از امام پیدا نمیکنید(!)
توصیه میکنم کتاب «راز قطعنامه» را حتما مطالعه کنید. علامتهای سوال
بسیاری در مورد قبول قطعنامه توسط حضرت امام در ذهن خیلیها مانده است. ما
در این کتاب اشارهای به چند دسته از استدلالها که جلوی حضرت امام برای
قبول قطعنامه میگذارند، کردهایم. اولین استدلال آنها این بوده که
میگویند ما دیگر توان اقتصادی نداریم و کشور از پشتیبانی جبههها ناتوان
است و دیگر پولی در خزانه نداریم. لیکن ما با شواهد و قرائن متعدد اثبات
کردیم که این ادعا، ادعایی خلاف واقعیت و کذب بود. یعنی اینکه گزارش دروغ
به حضرت امام دادند!
چند نمونه از گزارشهای مسئولان به امام
بنده به چند نمونه اشاره میکنم. آقای روغنی زنجانی در گزارشی که برای
حضرت امام مینویسد و در آن ذکر میکند ما دیگر پولی در بساط نداریم که خرج
کنیم، آقای محسن رضایی نقل میکند که چند وقت بعد میرحسین موسوی نخستوزیر
به من گفت که این چیزی که روغنی زنجانی گزارش داده است، نظر دولت نبوده
یعنی تلویحا میگوید که این گزارش روغنی زنجانی است که داده شده است(!)
بگذریم از اینکه چند سال بعد آقای روغنی زنجانی هم مصاحبهای میکند و به
این وسیله پته همدیگر را روی آب میریزند و دست همدیگر را رو میکنند.
روغنی زنجانی میگوید که این خود میرحسین موسوی بود که به من گفت این نامه
را بنویسم.
بهزاد نبوی که خودش وزیر صنایع سنگین در آن زمان بود،
طی مصاحبهای در سال ۸۷ میگوید که در مورد دلایل پایان جنگ هیچ گاه اشاره
نشد که کشور از نظر اقتصادی توان تهیه نیازهای جبهه را ندارد. به هیچ
عنوان دلیل پایان جنگ، اقتصادی نبوده است.
آقای محسن رضایی در
مصاحبهای عنوان میکند که ما در طی ۸ سال جنگ حدود ۱۸۰ میلیارد دلار نفت
فروختیم. از این مقدار چیزی حدود ۲۰ الی ۲۲ میلیارد آن فقط هزینه جنگ شده
است. این یعنی چه؟! با اینکه این قدر حضرت امام از سال اول فریاد میزدند
که جنگ باید در راس امور باشد، همه توجهات مردم و مسئولین کشور باید معطوف
به جنگ باشد.
من به خاطر دارم در آن سالها موضوعی بین بچهها به
شوخی رایج بود که میگفتند تنها کسی که به این حرف امام گوش میکند صدام
است! و او به این حرف امام واقعا عمل کرد. ما به طور متوسط طی ۸ سال جنگ
فقط حدود ۱۲ درصد بودجه کشور را هزینه کردیم(!) آیا این بدان معنی است که
جنگ مسئله اصلی کشور بوده است و یا اینکه در نظر آقایان مسئول در آن زمان،
جنگ نه تنها اصل نبوده که فقط یک مسئله فرعی و دست چندم تلقی میشده است.
آقای هاشمی در مصاحبهای در سال ۶۱ بعد از قضایای فتح خرمشهر و عملیات
بیتالمقدس اعتراف جالبی میکند و میگوید: ما در جنگ ۱۰ الی ۱۵ درصد بودجه
را به این امر اختصاص دادهایم، اما عراق حدود ۸۰ درصد بودجهاش را برای
جنگ مصرف میکند. بعد اشاره میکند که اگر در زمان صلح هم همین مقدار را به
نیروهای مسلح اختصاص میدادیم پذیرفتنی بود.
آقای کاظمپور
اردبیلی معاون وقت وزیر نفت، در دی ماه سال ۶۶ به ژاپن سفر میکند و با
قائم مقام وزارت صنعت و تجارت ژاپن ملاقاتی دارد که در این ملاقات جمله
جالبی بیان میکند. می گوید که ما در ۹ سال گذشته درآمد ارزی سالانه
۲۴میلیارد دلاری داشتهایم. در سال ۱۹۸۶ با درآمد کمتری توانستیم سر کنیم.
این در حالی بود که مسئولین مملکتی سالانه در حدود ۲ الی ۵/۲ میلیارد به
جنگ اختصاص میدادند.
آقای محسن رفیقدوست وزیر وقت سپاه میگوید
که در سال ۶۶ حتی کمتر از ۲ میلیارد دلار به جنگ اختصاص داده میشود. کاظم
پور اردبیلی در سال ۶۶ که در اجلاس اوپک شرکت میکند، اشاره میکند که در
سال ۱۹۸۶ارزش تولید ناخالص کشورهای عضو اوپک ۵۶۸ میلیارد دلار بوده است. و
درآمد ناخالص جمهوری اسلامی ایران در این سال ۱۳۳ میلیارد دلار بوده که
بالاترین میزان تولید ناخالص ملی در میان کشورهای عضو اوپک بوده است. بعد
آقایان برای امام ادله آوردند که کفگیرمان ته دیگ خورده است و دیگر قرانی
برای پشتیبانی جبههها نداریم. موضوع و ادله دیگری که مدعی شدند یکی اینکه
آقای سید محمد خاتمی عنوان میکند دیگر مردم از جبههها استقبال نمیکنند.
جناب رفسنجانی در صحبتی که با امام دارد این جمله را به امام میگوید که
مردم دیگر به جبههها نمیآیند و از جبههها استقبال نمیشود.
شواهد و قرائن موجود در کتاب
آیا راست میگفتند. ما مواردی از شواهد و قرائن مختلف دال بر کذب بودن این
ادعا را در کتاب آوردهایم که به چند مورد آن اشاره میکنم: حضرت امام در
نامه ۲۵ تیر ماه ۶۷ خطاب به مسئولین کشور بعد از پذیرش قطعنامه مینویسند
که مسئولین سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیدهاند پیروزی سریع به دست
نمیآید، شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.
آقای هاشمی در جلسه ۱۱ دی سال ۱۳۶۶ به فرماندهان جبهه شمالغرب میگوید: الان ما یک میلیون سرباز داریم که باید تدارک شوند.
دو ماه قبل از قبول قطعنامه در یادداشت ۵ اردیبهشت ۶۷ ایشان در کتاب خود
مینویسند در جلسه شورای عالی پشتیبانی جنگ درباره اعزام نیرو به جبهه بحث
شد. گفتند سطح اعزام خوب است.
این اعتراف خود آقای هاشمی رفسنجانی
است. باز ایشان در ۲۴ آذر سال ۶۶ طی مصاحبهای با کیهان گفته بود: مانورها
نشان داد که از نظر نیروی انسانی رزمنده غنی هستیم. فرمانده پایگاه
مقداد سپاه تهران در تاریخ ۲۸ آذر ۶۶ مصاحبه میکند و میگوید: در سال جاری
آمار اعزام نیروهای داوطلب به جبهه فقط از غرب تهران نسبت به سال گذشته
۱۲۰ درصد افزایش داشته است.
سخنگوی سپاه در آذر ماه ۶۶ میگوید: امسال اعزام نیرو از استان خراسان نسبت به سال گذشته بیش از سه برابر افزایش داشته است. بعد آقایان به حضرت امام گفته بودند که دیگر مردم به جبهه نمیروند و از آن استقبال نمیکنند!
آقای رفیقدوست وزیر سپاه در مصاحبهای بعد ازجنگ میگوید: زمانی که
قطعنامه را پذیرفتیم، در بهترین شرایط عدّه و عدّه بودیم. ما هیچ وقت در
جنگ مشکل عدّه و نیروی انسانی نداشتیم.
رئیس جمهور وقت (مقام معظم
رهبری) در هفته اول فروردین سال ۶۷ میگویند از ابتدای جنگ تا امروز هر
زمان که مسئولان جنگ به مردم حتی به اشارهای نیاز جبههها را اعلام
کردهاند مردم با کمال شوق و رغبت بدون اندکی درنگ به جبههها شتافته و
سنگرها را پر کردهاند، مردم ما هر چه پیش میرویم نسبت به ادامه دفاع مقدس
خود مصممتر میشوند.
آقای هاشمی در یادداشت ۲ مرداد ۶۷ یعنی چند
روز بعد از پذیرش قطعنامه مینویسد: آقای محسن رضایی آمد و از سرعت جذب
نیروهای مردمی راضی است. در یادداشت ۱۵ مرداد ۶۷ مینویسد: ظهر آقای شمخانی
آمد(او همان کسی است که چند سال پیش در یک برنامه تلویزیونی گفت ما در آخر
جنگ چون مردم به جبهه نمیآمدند و نیرو نداشتیم مجبور شدیم قطعنامه را
بپذیریم!) و طرح عملیات سپاه را آورد و گفت:۳۰۰ گردان نیرو حاضر است و باز
هم آمدن نیرو ادامه دارد.
گزارش بعدی که به امام دادند گزارش
فرماندهان نظامی ارتش و سپاه بود و گفتند: دیگر نمیتوانیم ادامه دهیم.
آقای محسن رضایی نامهای در تاریخ ۲ تیر سال ۶۷ به آقای هاشمی مینویسد و
او هم برای امام میبرد. در آن نامه مفصل میگویند تا پنج سال دیگر هیچ
پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در پنج سال به دست
میآوریم، قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از
پایان سال ۷۰ اگر ما ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳ هزار توپ و ۳۰۰
هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپترو ۴-۵ میلیارد بودجه داشته باشیم و به شرطی
که بتوانیم آمریکا را هم از خلیج فارس بیرون کنیم، میتوان گفت به امید خدا
میتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.
پاسخ حضرت امام به گزارشها
حضرت امام جواب اینگونه افراد و طرز تفکر و بینشها را جلوتر داده بودند.
امام میفرمایند که اشتباهشان در همین است که خیال میکنند زیادی جمعیت و
زیادی اسلحه کار را انجام میدهد و نمیدانند که این چیزی که کار را انجام
میدهد بازوی قوی افراد است.
افراد کم با بازوی قوی و قلب مطمئن و
متوجه به خدای تبارک و تعالی و عشق به شهادت و لقاءالله، اینهاست که پیروزی
را میآورد. پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد. پیروزی را
افراد و جمعیتهای زیاد نمیآورد، پیروزی را قدرت ایمان میآورد. ما در
کتاب «راز قطعنامه» بعد از اینکه این نامه محسن رضایی را آوردیم یک سوال
از او کردیم و گفتیم آقای محسن رضایی! جناب عالی مگر در نامه دوم تیر ۶۷
این موضوع را ننوشتهای، پس چطور شد که یک ماه بعد از نگارش این نامه در
مرداد سال ۶۷ پیغام برای امام(ره) میفرستی که آقا ما الان آماده حمله به
بصره هستیم.
چطور شد مرداد سال ۶۷ درخواست عملیات آفندی کردی و یک
دفعه عملیات آفندی ۵ سال به جلو افتاد؟ شما که تا یک ماه قبل از آن میگفتی
ما از شلمچه یک قدم هم نمیتوانیم جلوتر برویم. مگر بنا نبود در اسفند ۶۶
در محور جنوب عملیات کنید و مگر قرار نبود یک عملیات در اسکله البکر و
الامیه داشته باشید؟چرا آن دو عملیات را لغو کردید؟ حالا چه شده که یک ماه
پس از قبول قطعنامه میگویید عملیات آفندی داشته باشیم و بصره را تصرف
کنیم؟ پس معلوم میشود که توان نظامی کشور سر جای خود بود و رزمندگان ما در
حالت آمادگی کامل بودند، به طوری که وقتی سه روز بعد از پذیرش قطعنامه،
عراق لشکرهای خودش را در جنوب وارد کشور میکند و تا نزدیکیهای اهواز
پیشروی میکند و از آن طرف از جبهههای غرب و میانی وارد کشور میشود و
بخشهای وسیعی از کشور را دوباره میگیرد، با یک پیام دو سطری حضرت امام که
توسط تماس تلفنی حاجاحمدآقا(ره) به آقای رحیم صفوی، امام میگویند:«اینجا
نقطه تقابل اسلام و کفر است، اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و
هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه، دشمن را به عقب میراند یا برای
همیشه یک سپاه ذلیل و مردهای میشود.»
این پیام را آقای رحیم صفوی
دریافت میکند و به فرماندهان لشکرها و گردانها میرساند و ظرف دو ساعت
آنچنان جهنمی برای تانکهای عراقی ایجاد میشود که تانکها همینطور یکی
یکی منفجر میشدند.
بعد آقای محسن رضایی در سالها بعد میگوید:
وقتی که قوای عراق آمدند و آن حمله آخر را انجام دادند و تا نزدیک اهواز
آمدند ما یک عملیات سرنوشتساز را طراحی کردیم و خلاصه لشکرها را بسیج
کردیم و قوای عراق را بیرون راندیم.
آقای رضایی! جنابعالی که این
قدر نبوغ نظامی دارید و میتوانید ظرف کمتر از دو ساعت هم طراحی عملیات
کنید و هم عملیات را به جنوب برسانید و هم تمام فرماندهان لشکرها را جمع
کرده و توجیه کنید و هم محورها و راهکارهای عملیاتی را مشخص کرده و نقشهها
را آماده کنید و نیروها را پای کار بیاورید و ظرف همان دو ساعت به خط
بزنید و ظرف همان دو ساعت هم دشمن را نابود کنید، پس تا قبل از آن در این
چند سال چه کار میکردید؟ این نبوغ نظامی شما تا قبل از آن کجا بود؟ فقط
پیام امام به رزمندگان رسید و به خط زدند.
سردار سعید قاسمی در یکی
از صحبتهایش نقل میکرد و میگفت: همین که رزمندگان پیام امام را شنیدند
هرکس یک موتوری، چیزی داشت سوار شد و یکی هم ترک موتور سوار و آرپیجی به
دست و یا علی مدد به قلب جاده زدند. و موتورسوار بود که بین تانکهای عراقی
از چپ و راست با آرپیجی ویراژ میدادند و تانکها را به هوا میفرستادند.
آقای رضایی، مشکل شما نداشتن توپ و تانک و هواپیما و هلیکوپتر و بودجه و
غیره نبود. مشکل شما از دست دادن اعتقاد و ایمان بود.و مشکل شما از دست
دادن روحیهتان بود. مشکل شما این بود که از چند سال قبل به گفته خودتان به
دنبال صلح شرافتمندانه بودید! در راستای خطی که آقای هاشمی پیش میرفت و
شما پایتان را جای پای ایشان میگذاشتید.
گیر کار شما این بود. پس
گزارش سومی که به امام دادند گزارشی کذب و دروغ بود که میگفتند ما توان
مقابله با حملات عراق را نداریم. این بچههایی که زدند و ۱۸ تیپ زرهی عراقی
را در مدت یک روز داغون کردند و بقیه نیروهای عراقی را پشت مرزها راندند،
مگر غیر از بچههای جنگ بودند؟ مگر غیر از کلاشینکف و آرپیجی سلاح دیگری
داشتند و امکانات نظامی جدیدی به دستشان رسیده بود؟! تفاوت در یک چیز بود و
آن اینکه یک عده انگیزه جنگیدن را از اینها گرفته بودند. آنهایی که خودشان
واداده بودند و خودشان را باخته بودند.
دلیل دیگر سرکشیدن جام زهر توسط حضرت امام
سرکشیدن
جام زهر از طرف حضرت امام دلیل دیگری هم داشت. عدهای در این تفکر بودند
که چطور میشود حضرت امام را از مواضعش عقبگرد داد. لذا بر آن شدند تا
کاری کنند که نقاط برتری که در دست ماست از دسترس نیروهای رزمنده ما بیرون
شود و عراق اینها را بازپس بگیرد تا ما دیگر در جبهه دست برتر را نداشته
باشیم. وقتی ما فاو، شلمچه و جزایر مجنون را نداشته باشیم. آن قدر راحت
میشود به امام گفت که ما هیچ برگ برندهای از عراق نداریم که هیچ، عنقریب
ممکن است لشکر دشمن بیاید و بخشهایی از خاک کشورمان را بگیرد. پس لطف کنید
از سرسختیتان دست بردارید و کوتاه بیایید و بپذیرید!
سال ۱۳۶۶
عملیات بزرگی را برای غرب کشور معروف به عملیات حلبچه طراحی کردیم و تقریبا
اکثریت نیروها را به غرب کشور گسیل داشتیم و تنها درصد ناچیزی نیروها را
در جنوب و در فاو نگه داشتیم. آن موقع سردار رشید نسبت به این کمبود نیروها
در فاو هشدار داده و گفته بود که عراق در تدارک حملهای گسترده به فاو
است و این در حالی بود که ما نیروی کمی برای نگهداری فاو در آنجا مستقر
کرده بودیم. خلاصه اینکه پس از خالی شدن جبهه جنوب صدام حمله کرد و فاو را
بازپس گرفت و حدود ۱۲۰۰ نفر از رزمندگان در آنجا به شهادت رسیدند. اینگونه
بود که موقعیت ما در جنوب غرب کشور به هم ریخت.
موضوع دیگری را
هم داخل پرانتز عرض میکنم. آقای هاشمی در ۲۷ تیر ۶۷ مصاحبهای میکنند؛
درست همان روزی که پذیرش قطعنامه توسط جمهوری اسلامی از رادیو و تلویزیون
اعلام میشود. وی میگوید تا قبل از حادثه اسقاط هواپیمای مسافربری ایران
ایر توسط آمریکا یعنی ۱۲ تیر ۶۷ بحث در زمینه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ اصلا مطرح
نبود. در حالی که ما دیروز عصر به نتیجه نهایی رسیدیم و از شب گذشته نیز در
صدد اعلام به سازمان ملل برآمدیم.
آقای محسن رضایی در سال ۱۳۸۷ طی
مصاحبهای میگوید که ایران قطعنامه ۵۹۸ را یک سال قبل به صورت مشروط
پذیرفت؛ ولی بنابر دلایلی آن را اعلام نکرد. لذا از هر نوع اظهار نظر منفی
در مقابل قطعنامه جلوگیری شد. در جلسات خصوصی با سران کشورها آن را یک قدم
مثبت تلقی میکرد و فعالیتهای مقدماتی در سازمان ملل را برای پذیرش آن شروع
کرده بود.
بعد آقای هاشمی در مصاحبه با سایت آینده در سال ۹۰ به
این صحبت آقای رضایی اشاره میکند و میگوید این برخلاف واقعیت است. همان
روزی که تصمیم به پذیرفتن گرفتیم و با امام مطرح کردیم و ایشان پذیرفت،
اعلام کردیم. شاید نظرشان در بین خودشان باشد.
باز محسن رضایی در
هفته دفاع مقدس سال ۸۸ صحبت میکند و میگوید که خیلیها فکر میکنند ایران
در سال ۶۷ قطعنامه را پذیرفت اما ایران یک سال قبل قطعنامه را پذیرفته بود
اما بنا نبود که این موضوع افشا شود تا مذاکرات پیش برود و مانعی برای
انجام مذاکرات پیش نیاید.
سردار حسین علایی که از ارادتمندان آقای
هاشمی است در جلد دوم کتاب «روند جنگ ایران و عراق» مینویسد: ایران
قطعنامه ۵۹۸ را بعد از تصویب در شورای امنیت رد نکرد و پس از دو ماه از
تصویب آن به صورت مشروط پذیرفت ولی به منظور عدم تاثیر منفی بر رزمندگان از
اعلام رسمی پذیرش آن خودداری کرد تا فرصت رایزنی را از دست ندهد. در ۵ آذر
سال ۶۶ سفیر شوروی در امارات متحده عربی گفت که شوروی علائم مثبتی از عراق
و ایران درباره اجرای قطعنامه آتشبس شورای امنیت دریافت کرده است، اما
افشای جزئیات امکانپذیر نیست.
در تاریخ ۲۱ دی ۶۶ شاهزاده عبدالله
ولیعهد وقت عربستان میگوید که جنگ ایران و عراق در سال میلادی جاری به طور
عملی پایان خواهد یافت. تمامی دلایل نشان میدهد این جنگ به مراحل پایان
خود نزدیک شده است.
در ۱۳ اسفند ۶۶ حدود ۵ ماه قبل از پذیرش رسمی
قطعنامه، آقایان با دیپلماسی پنهانشان رفتند در شورای امنیت اعلام کردند که
ما قطعنامه را پذیرفتیم، خب امام که به شدت مخالفند، رئیس جمهور که
مخالف است، رزمندهها و فرماندهان هم که مخالفند.
تا وقتی که ما
این نقاط قوت را داشتیم امام حاضر به پذیرش قطعنامه نمیشوند، رزمندگان و
فرماندهان حاضر به پذیرش نمیشوند، پس چکار باید کرد؟ باید کاری کرد که همه
این نقاط قوت ما تبدیل به نقطه ضعف بشود، همه این نقاط استراتژیکی که دست
ماست یکی یکی از دست ما بیرون برود و به دست عراقیها تصرف بشود تا ما در
موضع ضعف باشیم و حالا از موضع ضعف به امام خمینی فشار وارد کنیم که باید
قطعنامه را بپذیریم.
در کتاب آوردهام که وزارت اطلاعات از چند
ماه قبل از عملیات کربلای ۱۰ چندین بار به سپاه هشدار میدهد که عراق دارد
قوای خودش را آماده میکند که بیاید فاو، شلمچه و جزایر مجنون را بگیرد.
سردار رشید در گزارشی که به آقای محسن رضایی دارد اشاره میکند: صدام
۴صدهزار نیرو در بصره و العماره جمع کرده است، حدود ۳هزار تانک و توپ و کلی
نیرو و تجهیزات آماده کرده، اینها آمدهاند که فاو و مناطقی که دست ما
است را بگیرند، این هشدارها را آقای سردار رشید چند ماه قبل از عملیات
کربلای ۱۰ به آقای محسن رضایی میدهد.
سوال این است که ما بهجای
اینکه بیاییم نیروهای مستقر در فاو را تقویت کنیم تجهیزات و امکانات به
آنجا منتقل کنیم و نیروهایمان در جزیره مجنون و شلمچه را تقویت کنیم، چرا
میآییم برعکسش عمل میکنیم؟ عقبنشینی مااز فاو ظرف ۲۴ ساعت هیچ توجیه
نظامی ندارد.
این چیزی است که تا الان از آقایان کسی سوال نکرده که
بیایند به مردم جواب بدهند، شما در حالی که خبر دارید که دشمن دارد خودش
را آماده حمله به این جبههها میکند، به جای اینکه این نقاط و این جبههها
را تقویت کنید نیروها را جمع میکنید میبرید هزار کیلومتر دورتر، که در
این مناطق نباشند؟! این چه معنایی دارد؟
جز این است که بناست جوری
عمل شود که ما این مناطق را یکی یکی از دست بدهیم و بعد بیاییم به امام
خمینی فشار وارد کنیم که بله عراق دارد همینطور پیشروی میکند و ما توانایی
مقاومت نداریم و باید قطعنامه را بپذیریم؟! این چیزی است که بعضی از
آقایان از اینکه مردم بدانند به شدت احتراز میکنند، این یکی از مطالب
بسیار مهم بحث پایان جنگ و پذیرش قطعنامه است.